• خانه
  • انجمن
  • ثبت نام
  • ورود
  • آرشیو
  • ارتباط با ما
  • وبلاگ محض رضا
  • طراح قالب
  • مترجم قالب
این بخش به منظور برقراری ارتباط مستمر با مخاطبان در سراسر وب ایجاد شده است.شما می توانید ما را در یاهو و فیس بوک اسکایپ و... پیگیری کنید و همواره بوی حرم مطهر خورشید ایران را حس کنید.

با ما اجتماعی باشید!
تبلیغات
آرشیو
+ 1400
+ 1399
+ 1398
+ 1397
آمار
آمار مطالب آمار مطالب
+ کل مطالب : 26
+ کل نظرات : 0
آمار کاربران آمار کاربران
+ افراد آنلاین : 3
+ تعداد اعضا : 0

آمار بازدیدآمار بازدید
+ بازدید امروز : 322
+ بازدید دیروز : 342
+ ورودی امروز گوگل : 0
+ ورودی گوگل دیروز : 0
+ آي پي امروز : 49
+ آي پي ديروز : 64
+ بازدید هفته : 664
+ بازدید ماه : 12,707
+ بازدید سال : 37,797
+ بازدید کلی : 93,426

اطلاعات شما اطلاعات شما
+ آی پی : 3.238.249.17
+ مرورگر :
+ سیستم عامل :
+ امروز : سه شنبه 24 فروردین 1400
جستجو
جدید ترین مطالب
+ خلاصه کتاب جای خالی سلوچ
+ خلاصه کتاب ارباب مگس ها
+ رکورد کرونا در مرکزی
+ خرید کتاب19
+ پربازدیدترین اخبار سیاسی ۲۵و۲۶ مهر ایسنا
+ استیضاح حق اکثریت قاطع مجلس است اما تضعیف دولت از وظایف نمایندگی نیست
+ مراسم عزاداری شهادت امام رضا (ع) در حضور رهبر انقلاب برگزار شد
+ خرید آنلاین کتاب
+ خرید کتاب3
+ خرید کتاب2
تبلیغات
Rozblog.com رز بلاگ - متفاوت ترين سرويس سایت ساز
مطالب پربازدید
+ کتاب قلعه حیوانات
+ معرفی کتاب مفاتیح السلوک
+ ارسال رایگان کتاب
+ کتاب بیشعوری
+ کتاب اناکارنیینا
+ امام صادق ع
+ کتابیسشن
+ کتابنیم
+ کتاب
+ کتابو
مطالب تصادفی
+ کتابمو
+ خرید کتاب19
+ استیضاح حق اکثریت قاطع مجلس است اما تضعیف دولت از وظایف نمایندگی نیست
+ خرید آنلاین کتاب
+ امام صادق ع
+ خلاصه کتاب جای خالی سلوچ
+ مراسم عزاداری شهادت امام رضا (ع) در حضور رهبر انقلاب برگزار شد
+ کتاب
+ خرید کتاب
+ کتابو
ورود کاربران
نام کاربری :
رمز عبور :

+ رمز عبور را فراموش کردم ؟
عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی : * کد امنیتیبارگزاری مجدد
لینک دوستان
+ قالب گراف
+ ماه گراف
+ خرید کتاب
+ خرید کتاب
+ پاتوق کتاب
+ کتاب خوب
+ شهر کتاب
+ فروشگاه اینترنتی کتاب
+ دانلود سریال سیاوش
آخرین مطالب ارسال شده
+ ارسال لینک
پیوندهای روزانه
+ فروشگاه اینترنتی کتاب
+ آرشیو لینک ها
خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

داستان کتاب در روستایی به نام زمینج و با رفتن سلوچ اغاز می شود ، مردی که شغلش گچ کاری و تنورسازی و مغنی گری است ولی نمی تواند برای خود کاری پیدا کند و برای تهیه مایحتاج زندگی و سیر کردن شکم اعضای  خانواده به سختی افتاده و این اواخر نیز از سالار عبدالله ( یکی از شخصیت های کتاب ) مقداری پول قرض می کند.مردی که در نهایت به علت خرد شدن غرور مردانه اش در یک  صبح روز زمستانی خانواده را رها کرده و ناپدید می شود. بعد رفتن سلوچ مرگان می ماند با چندین بچه بزرگ کوچک به نام های عباس، ابروا و هاجر به همراه قرض و بدهی های که از زمان سلوچ  باقی مانده ، بدهکارانی که به ظروف مسی خانه مرگان نیز رحم نمی کنند .

مرگان با رفتن سلوچ  در میان آشنایان و همسایه ها غریب می ماند و مورد هجوم نگاه و نیت های ناپاک آنها قرار می گیرد .  زنی که برای تهیه خرج و مخارج زندگی سختی های بسیاری می کشد و از انجام هیچ کاری دریغ نمی کند و به کارهای همانند گچ کاری و … که بسیار طاقت فرسا هستند تن می دهد . او برای مدیریت کردن دخل و خرج زندگی می خواهد فرزندان را به کار جمع آوری هیزم  و فروش آن مشغول کند ولی عباس پسر بزرگ خانواده ، که با رفتن پدر حس رهایی از بند پیدا می کند ، تن به کار نمی دهد و وقت خود را صرف قماربازی و خوش گذردانی و تن پروری می کند. پسر کوچکتر یا همان ابروا  با اینکه قد و قواره ی کوچکی دارد ولی کاری تر از برادر بزرگترش است و در خرج و مخارج به مادر کمک می کند و سختی زندگی را همراه مادر و خواهرش به دوش می گیرد .

علی گناو همسایه مرگان که مردی میانسال است در اثر صحبتهای زن قبلی اش ، مادرش را از خانه بیرون می کند و مادرش در اثر زندگی در خرابه از دنیا می رود ، او که زنش را مقصر مرگ مادرش می داند ، زنش را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده به طوری که زنش علیل می شود. علی گناو در فکر ازدواج مجدد است به همین دلیل پیشنهاد ازدواج با هاجر که دختری نوجوان است را به مرگان می دهد ولی مرگان به شدت با این درخواست علی گناو مخالفت می کند ولی علی گناو با صحبت هایی همچون اینکه خانواده مرگان احتیاج به یه بزرگتر دارد تا از انها مراقبت کند و قول یافتن کار برای  عباس و ابروان ، رضایت مرگان را جلب می کند . سرانجام علی گناو ، هاجر را به عقد خود در می آورد و هاجر به جای ازدواج با پسر دلیری که از اعماق وجود دوستش داشت، مجبور می شود زن دوم علی گناو میانسال شود.بعد ازدواج ، علی گناو ابروان را در حمام عمومی خود مشغول می کند و عباس را شتربان شترهای پسر عموی خود می کند .

در ادامه داستان مسئله انقلاب سفید و تقسیم اراضی پیش می آید که بزرگان روستا و کدخدا قصد خرید و یکپارچه سازی زمینی به نام خدا زمین را در سر می پرورانند ، تا بتوانند از دولت وامی گرفته و در کل خدا زمین پسته پرورش دهند .این زمین در گذشته به چندین قسمت تقسیم شده و در اختیار رعیت آن روستا قرار گرفته بود ولی کدخدا و بزرگان روستا سهم هریک از اهالی را از آنها خریداری میکنند ولی مرگان با فروش زمین خود مخالفت کرده و تن به فروش زمین خویش نمی دهد ولی کدخدا و بزرگان روستا از طریق پسران و داماد مرگان زمین را از چنگ مرگان خارج می کنند . آنها دو دانگ زمین را از عباس می خرند و دو دانگ دیگرش را از ابروان با دادن وعده های همچون استخدام او به عنوان راننده تراکتوری که قرار است زمین های پسته را شخم بزند ، خریداری می کنند . یک دانگ دیگر که سهم هاجر است را نیز از طریق شوهر هاجر خریداری می کنند . تنها یک دانگ از زمین برای مرگان باقی مانده که آن یک دانگ هم به زور پسرش تحت مالکیت بزرگان روستا قرا می گیرد

در نهایت در خدا زمین نهال پسته کاشته می شود و ابروان نیز راننده تراکتور می شود ولی بعد از مدتی ،یکی از شرکا به نام میرزا حسن وامی که از دولت گرفته شده بود را اختلاس کرده و ناپدید می شود . در اثر این اختلاس ، ابروا نیز که راننده تراکتور باغ پسته بود بیکار می شود .

عباس که به شغل شتربانی مشغول است در یک روز  مورد حمله ی شتری قرار میگیرد و برای فرار از مهلکه خود را به درون چاهی می اندازد . چاهی که در آن دو مار افعی نیز بودند و در اثر ترس از این دو مار و شتری که به او حمله کرده بود تمام موهایش سفید می شود ، به گونه ای که بعد این اتفاق دیگر نتوانست کار شتربانی را ادامه بدهد و خانه نشین شد.

سرانجام داستان بدین صورت است که برادر مرگان که نامش مولا امان است ، به مرگان می گوید که سلوچ را در شاهرود دیده است . مرگان حرف برادرش را باور میکند . و نزد عباس رفته و به او می گوید که به همراه ابروا ، تصمیم به مهاجرت از روستا گرفته اند . عباس از مادر دو خواسته دارد، اول اینکه هراز چندگاهی برایش پول بفرستد و دوم اینکه ، در صورت دیدن سلوچ ،از او کاغذی بگیرد که سلوچ در آن کاغذ ، خانه روستا را به نام عباس زده باشد .

مرگان از همه چیز خود ، حتی عباس و هاجر می گذرد و با پسر دومش ابروا راهی می شوند که در راه سلوچ را می بینند


می پسندم 0 نمی پسندم 0


نظرات()
نویسنده : صدرا
تاریخ: شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 18:5
تعداد بازديد : 7
بخش نظرات این مطلب

نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود) (لازم)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B :S
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟ [حذف مشخصات] [شکلک ها]
کد امنیتیرفرش کد امنیتی